۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

این روزها نقش اول همه جوکهای قومیتی رو لرها بدوش میکشن / هموطن به هوش باش !




این روزها نقش اول همه جوکهای قومیتی رو لرها بدوش میکشن. بعد از آگاهی مردم از خطراتی که بواسطه آن اختلاف و تفرقه بین مردم ایجاد می شود و سنجیدن این بحث که چه کسانی از اختلاف و تفرقه بین ایرانیان سود خواهند جست جنبش زیبایی از این بلوغ اجتماعی ایرانیان شکل گرفت که بواسطه آن مردم جوک های قومیتی را تحریم کردند. این جنبش برای جایگزینی این توهین های قومیتی به تک تک ایرانیان عزیز اقدام به تولید لطیفه های پ ن پ و مملکته داریم نمود. این حرکت بسیار زیبا با استقبال چشمگیری روبرو شد تا جایی که هنوز هم سیر تصاعدی خودش رو می پیماید. ولی شاهد این هستیم که دشمنان ایران و ایرانی با تغییر تاکتیک سیل این هجمه از حمله های قومیتی را روانه هموطنان عزیز لرمان کرده اند. پس دوستان به هوش باشید و با تحریم هر چه بیشتر این اهانت ها اتحاد بین خودمان را چشمگیر تر کنیم. به امید ایرانی آباد و آزاد. زنده باد ایران

۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

خود شکن آینه شکستن خطاست ! این "من" لعنتی را بشکنیم و "ما"یی قدرتمند بسازیم

چند وقتی است صحنه هایی  دیدم که بهتر دیدم این متن  را به نگارش در بیارم. امید به اینکه حق مطلب ادا شود و اگر کاستی هست پوزش بنده حقیر را بپذیرید.بیایید از خود شروع کنیم  بیایید به هر کس و هر چیزی که می خواهیم اعتقاد داشته باشیم اما قبل از آن به خود اعتقاد داشته باشیم. انسانیت درون خود را به هیچ چیزی نفروشیم نه به پول و مقام و شهرت و لذت و نه به عمر دراز. این ماییم که در قبال خود و خانواده خود و مردم و کشورمان مسئولیم. بی آنکه به خود و عملکردمان نگاه کنیم چنگ بر تارک نازک نجات کشورمان می اندازیم. جامعه ای که وجود مخالف را انکار کند نه لیاقت آزادی را دارد نه لیاقت آزاد بودن. تاریخ سازنده زندگی بهتر در حال و آینده است ولی گویا این ماییم که در پستوهای چندین دهه قبل گیر افتادیم و خیال رهایی نداریم. این ماییم که از یک سوراخ بارها گزیده می شویم و بی آنکه درسی از آن بگیریم بار دیگر آنرا تکرار می کنیم. آیا واژه اتحاد آنقدر تلخ است که ما اسارت را شیرین می چشیم؟! می توان زیر ستم زیست و به خود دروغ گفت تا احساس خوشبختی کرد.می توان هم جنگید و آزادی را بدست آورد و خوشبختی راستین را تجربه کرد. "اتحاد" کلید قفل این خوشبختی راستین است و خمیر مایه آن احترام و همزیستی با مخالف است. مخالفی که آزادی ایران عزیز را به شیوه ای دیگر می پسندد و من مخالفم را دوست دارم چون ایرانم را دوست دارم. ایرانی که در آن هر ایرانی با هر عقیده و هر مسلکی آزادانه زندگی کند. ایرانی که در آن شکوه و عظمت موج بزند و خبری از استبداد و فقر و فلاکت نباشد. ایرانی که در آن ایرانی در هر جای دنیا سرش را با غرور بالا بگیرد و این غرور را به دیگر نسل ها انتقال دهد. پس ما را چه شده که کمر به نابودی یکدیگر بسته ایم و کفتاران غارتگر را آزادانه به تاراج این شیر خسته آزاد گذاشته ایم. کیست نداند قدرت اجتماعی بالاترین منبع قدرت در جامعه است و اتحاد بزرگترین و نیرومندترین سلاح نابودگر هر استبدادی است. پس دوستان عزیز بیایید یکبار برای همیشه این طلسم منحوس ویرانگر "تفرقه" را نابود کنیم و با عزت به پیشواز آزادی کشور برویم. تیتر روزنامه کیهان با سر تیتر "ایران آزاد شد" رویا نیست بلکه حقیقتی است که ما در حال آرزو کردن آنیم. بیایید از خود شروع کنیم و این "من" لعنتی را بشکنیم تا به "ما" یی سرافراز برسیم. آنگاه می توانیم توقع این را داشته باشیم که تمام آحاد کشور با ما همراه شوند و در این راه قدم بگذارند. بیایید از خود شروع کنیم و خود شکنیم که آیینه شکستن خطاست. اول به آزادی برسیم سپس به شعور انتخاب مردم احترام بگذاریم. این راه و این آزادی غیرتی ایرانی می طلبد و پاسداشت این غیرت وظیفه همگان است. آنقدر واقعیت بیغیرتی را از هم پنهان کردیم که اکنون مجبوریم حقیقت "غیرت" را پنهان کنیم. در پایان سخنی از بزرگان به میان می آورم باشد که به خط مشی آنها هم عمل کنیم...


 مسئوليت تاريخي ماست كه به اعتراض خود ادامه دهيم و از تلاش برای استيفای حقوق مردم دست بر نداريم /  مبارزه با دروغ و جهل ازیکسو و حفظ وحدت و همدلی و اتحاد میان گروه‌های اجتماعی ازمحورهای اصلی جنبش سبزاست /  من صحبتم را با زنده باد ايران، زنده باد ايران، زنده باد ايران تمام مي كنم

تلاش امروز ما یافتن راهی مسالمت آمیز برای گذار بسوی دموکراسی در ایران، بر مبنای « اتحاد و همبستگی » است. از بحث های حاشیه ایی اجتناب کنیم، چرا که ما را از رسالت اصلی که در مقابل کشورمان ایران داریم دور می کند. دیروز را به تاریخ بسپاریم، اما با استفاده از تجربیات تاریخ، راه امروز را هموار سازیم. حکومت آینده ایران باید بر اساس اراده و مطالبات مردم ایران باشد، نظامی دموکرات و پارلمانی نه دیکتاتوری تکنفره. نظامی که پایه هایش بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر استوار باشد.

"وقتی که صلاح مملکت در بین باشد بنده از همه چیز خودم میگذرم و ابداً علاقه به هیچ چیز ندارم"(نطقها و مکتوبات دکتر مصدق در دورههای پنجم و ششم مجلس شورای ملی/ ص99)  /  "ایرانی باید خانه خودش را اداره کند."  /  "ما در ایران فقط یک علاقه داریم و آن اینکه کشور مزبور را سعادتمند و متحد و قوی ببینیم."(سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 2/ حسینکی استوان / ص72).

۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

کشور داره از دست میره و هنوز عده ای دربند القابی مثل شاهزاده و اصلاحطلب و سبز اللهی غیره هستن / هر روز دیرکرد در اتحاد اپوزیسیون خیانتی است در حق مردم و این آب و خاک

اصرار حاکمان اسلامی و صاحبان قدرت بر استمرار دیکتاتوری و حفظ ساختارهای متصلب برامده از قانونشان نه تنها درخواست مسالمت آمیز و متمدنانه و مدرن آحاد جامعه را نادیده می گیرند بلکه با توسل به قوانین و قدرت فراقانونی شخص رهبر و نهادهای انتصابی وی بصورتی گسترده و خطرناک مدافعان آزادی صلح دموکراسی و حقوق بشر را سرکوب می نمایند با درخواست هرگونه تغییری به سختی مقاومت می کنند.درامدهای کلان حاصل از فروش منابع ملی را در راستای دستیابی به تکنولوژی هسته ای و کمک و سازماندهی گروههای دینی و خشونت طلب در مخالفت با روندهای منطقه ای صرف نموده و با سازماندهی و تجهیز محافل لابی در اروپا و امریکا بی وقفه بمنظور تغییر سیاست دولتهای غربی به نفع تضمین استمرار حکومت اسلامی و به زیان توسعه و پیشرفت و رفاه جامعه هزینه می کنند اینهمه حاصلی جزعقب ماندگی از قافله تمدن بشری افزایش تورم و به تبع آن گسترش فقر و فساد و تباهی و نابرابری اقتصادی نداشته است. غارت کشور به سبک روسیه و چین و فرو رفتن هر روزه در منجلاب فقر و بدبختی میرود کشور را در قحطی بی سابقه ای فرو برد. ثروت کلانی که برای ساخت کشور و رفاه شهروندان باید باشد به جیب دولتمردانی می رود که نه کشور و نه مردم برایشان کوچکترین اهمیتی نداشته و ندارد. صرف بودجه های کلان برای سرکوب مردم و تخصیص آن به نیروهای نظامی مزدور نیز گوشه ای از دست و پا زدن برای حفظ دیکتاتوری اسلامی است. اکنون مردم ایران همراه با روندها ی جهانی بیش از همه تاریخ آزادی را مطالبه می کنند به برنامه های سیاسی- اقتصادی اجتماعی منطبق بر عدالت اشتیاق دارند و به حکم عقل و تجربه جوامع پیشرفته تحقق این اهداف را منوط به سازماندهی قدرت به روش دموکراتیک می دانند. و از نخبگان و شخصیت های سیاسی – اجتماعی انتظار دارند بدور از جزم اندیشی سیاسی و دگماتیزم ایدئولوژیک در مسیر اتحاد عمل و همنوائی گام بردارند.  هر روز کشور به سقوط نزدیک و نزدیکتر می شود و کوتاهی سران گروه ها و اپوزیسیون در اتحاد و همنوایی نتیجه اش چیزی جز فلاکت مردم ایران و غارت بیشتر منابع کشور نخواهد بود. اتحاد کلید قفل آزادی است و اپوزیسیون ما باید این را بداند که اولین و بدیهی ترین اصل عشق به میهن و مردم کشور است و هدف خدمت رسانی است نه رقابت و تبلیغ خود و گروه متعلق بخود. پس کوتاهی در اتحاد و روی به شیوه های دموکراتیک آوردن خیانتی است در حق مردم و کشور عزیزمان. در این شرایط و وضعیت انتظار اتحاد عمل از نخبگان سیاسی شخصیت ها گروهها و جریانات مدافع دموکراسی ضرورتی انکارناپذیر دارد. تجارب گرانسنگ تائید می کند که نخبگان بجای اصرار بر ادامه حرکات پراکنده و بی ثمر یا حتی امید واهی به اقدام کشورهای قدرتمند باید بیش از همیشه گام در راه تفاهم و وحدت بگذارند. وحدتی که رمز موفقیت گذر از استبداد سیاسی و مذهبی حاکم و تحقق ارزشهای دموکراتیک و آزادیهای انسانی است . وحدتی بر بنیان خرد جمعی که مانع از تباهی و هرز رفتن تلاشهای وسیع مبارزان راه آزادی و عدالت است وحدتی که با جلب توجه افکار عمومی جامعه حمایت نهادهای بین المللی را با خود و مبارزات گسترده جامعه همراه می سازد هژمونی ملی را محقق می کند نگرانی و دلواپسی های عاشقان آزادی و عدالت را برطرف می کند.

۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

اوستیای جنوبی کشوری ایرانی تبار ( قوم ايراني آلان – بخش سوم )

در بخش هاي پيشين با هم سرنوشت اين مردمان ايراني تبار را مرور كرده و دريافتيم كه چگونه آلان ها به يكجانشيني روي آورده و پادشاهي معظم آلانيا را ايجاد كرده و به نقش آفريني در صحنه هاي سياسي و نظامي قفقاز و آناتولي روي آوردند. در اين بخش واپسين, مي خواهيم تاريخ اين همتباران دور از ميهن را از هنگامه تازش تاتاران و تيمورلنگ تا زمان حاضر بررسي كنيم.

تازش زردپوستان آلتايي – انهدام پادشاهي آلانيا هنگامي كه توفان وحشيان دژخوي زردپوست از ژرفاي بيابان هاي تاتارستان برخاست و آسياي ميانه و شمال ايران را درنورديد, اقوام بومي قفقاز و آناتولي بر آن شدند تا در برابر اين بيابانگردان خون آشام با يكديگر وارد يك پيمان مشترك دفاعي شوند. "جويني" در اين باره چنين مي نويسد: «چون سلاطین روم و شام و ارمن و آن حدود از بطش و انتقام و رکض و اقتحام او {چنگیزخان} هراسان بودند با یکدیگر بیعت کرده بودند و به دفع او یک تیغ شده و لشکر گرج و آلان و ارمن و سریر و لکزیان و قفچاق و سونیان و ابخاز و شام و روم جمله مجتمع شدند» .

اردویی از آرتش مغول به سرداری سُبتای، بزرگترین سپهسالار چنگیز، که در تعقیب سلطان خوارزمشاهی به ارمنستان و گرجستان رسیده بود، به سال 1223 ميلادي از دربند قفقازگذشت و به جلگه‌های قفقاز شمالی سرازیر شد. در اینجا نخستین رویارویی تاتاران با آلان ها روي داد. هدف اصلی لشكر تاتاري غلبه بر تركان قبچاق بود که سرزمین پهناوری را در دشت‌های شمالی اداره می‌کردند و گذشتن از سد اينان به منزله‌ فتح اروپای شرقی به شمار می‌آمد. نكته ي جالب اينجاست كه در اين برخورد كه آلان ها با قبچاق ها براي دفاع از مردم و سرزمين خود متحد شده بودند, پيوندهاي نژادي ميان قبچاق ها و تاتارها باعث شد تا اين تركان بيابانگرد همچون تركان به اصطلاح "مدافع" شهرهاي ايراني نشين فرارودان به متحدان خود خيانت كرده و از پشت به آلان ها خنجر بزنند. در اين باره ابن‌اثیر می‌نویسد: «در آن سوی دربند مغولان با آلانان و قبچاق‌ها مواجه شدند. به قبچاق‌ها گفتند: ما و شما از یک نژادیم اما آلانان از شما نیستند که به ایشان یاری رسانید. دین شما نیز مانند آنها نیست. قبچاق‌ها از آلان روی گرداندند، اما مغولان بعداً به قبچاق‌ها پشت کردند.»

باز 13 سال بعد اردوي تاتاري دوباره بر سرزمين هاي آلان نشين تاختند و اين بار در اثر اين هجوم وحشيانه, نه تنها دولت و ساختارهاي سياسي و اجتماعي آلان ها از ميان برفت, بلكه اين قوم ايرانی تبار بخش بزرگي از جمعيت خويش را نيز از دست دادند و اگر بگوييم كه به طور نسبي منهدم شدند نيز سخني به گزافه نگفته ايم. "جويني" در شرح ويراني و قتل عام شهر ماگس پايتخت پادشاهي آلانيان مي نويسد : "در مدت چند روز در آن شهر جز هم نام آن نگذاشتند و غنایم بسیار یافتند و فرمان رسانیدند تا گوشهای راستِ مردم باز کردند. دویست و هفتاد هزار گوش در شمار آمد و از آنجا پادشاه‌زادگان عزم مراجعت کردند." و اگر به ياد آوريم كه بيشينه ي شهرهاي بزرگ اروپا در آن زمان كمتر از 100 هزار جمعيت داشته اند, به وسعت و شدت كشتاري كه از آلان ها و ضربه اي كه بر تمدن و فرهنگ اين ايرانيان وارد آمده است, بهتر و بيشتر پي خواهيم برد. 






باز پس از این تاتاران، نوبت تركمانان تيموري رسيد تا ضربه اي ديگر بر پيكر زخمي و خون چكان مردم آلاني وارد كنند و در واقع پس از اين تازش ها و كشتارها، مردم آلان همچون دوران هجوم هون ها به سه پاره تقسيم شدند: گروهی از اينان با اردوی قبچاق به اروپا رفتند و در مجارستان رحل اقامت افکندند. این گروه به تدریج جذب ساکنان بومی مجار شدند، تا آنکه در سده‌ی پانزدهم میلادی آثارشان پاک از میان رفت. تنها نام آنان است که بر ایالت «یاز» (آس) یا «یازساگ» (استان آس) و مرکز آن در شرق بوداپست باقی مانده است. تعدادی از واژه هاي زبان آلاني نیز در زبان مجاری باقي مانده است.

گروه دیگری از آلانان را اردوی مغول برای لشکرکشی‌های آینده به مزدوری گرفت و با خود همراه کرد. منابع چینی از اهمیت نظامی این گروه خبر می‌دهند، از جمله اینکه گروهی از محافظان ویژه قوبلای خان در پکن آس بوده‌اند و از آنجا با پیشوایان مسیحی شهر رم مکاتبه می‌کردند. به شهادت یکی از مبلغان کلیسای کاتولیک که پنج سال در چین به سر برد، در آنجا سی هزار تن آس می‌زیسته‌اند. منابع فارسی دوره‌ی مغول نیز از خدمت آس‌های مسیحی در دربار پادشاهان مغول یاد می‌کنند. ابن‌بطوطه، سیاح مشهور سده‌ی چهاردهم میلادی، که خود سرای (پایتخت جانشینان چنگیز در دشت قبچاق، واقع در کرانه‌ی ولگا) را دیده بود، جماعتی از ساکنان شهر را آس و دین ایشان را اسلام ذکر می‌کند.

اما گروه سوم در كوه ها و مناطق سخت گذر قفقاز مركزي ماندند و بر پاسداشت هويت و تبار و نياخاك خويش پاي فشردند. اينها صدها سال در زمين هاي غيرقابل كشت و بهره برداري كوهستاني و سنگلاخي ماندند و تنها سودي كه از اين دوران دراز انزوا براي اين بازماندگان آلاني حاصل آمد، پاسداشت هويت نژادي اينان بود.

نخستين كوشش سياسي این تنها گروه بازمانده از جامعه ی باستانی آلان پس از فاجعه تازش هاي تاتارها و ترك ها, در سال 1750 ميلادي روي داد و در اين سال يك هيئت ديپلماتيك آلاني درخواستي براي دربار ملكه روسيه به سن پترزبورگ ارسال داشته و خواهان پيوستن سرزمين ايرون به امپراتوري روسيه و نيز امكان استفاده از زمين هاي پست و بارور پيرامون زادگاه كوهستاني آلان ها شد. اما امپراتوري روسيه كه در آن روزها سخت در كشاكش رقابت هاي سياسي-نظامي با قدرت هاي اروپايي و عثماني بود, چندان شتابي براي پاسخ مثبت دادن به اين درخواست نشان نداد.

روس ها, اما پس از درهم كوفتن ترك هاي عثماني در پي جنگ سالهاي 1768 تا 1774 و بهبود شرايط راهبردي خودشان, در پي گسترش بسط و نفوذ خويش در منطقه قفقاز برآمده و از درخواست آلان ها براي پيوستن به امپراتوري خويش استقبال كردند. بدين ترتيب پيماني به نام پيمان «كوچوك-كاينارژي» ميان نمايندگان سياسي آلان ها و روس ها به امضا رسيده و اندكي بعد, سرزمين آلان ها ضميمه خاك امپراتوري روسيه شد.

پيوستن آلان ها به روسيه, با وجود شورش هاي گاه و بيگاه آلان ها, براي ايشان سودها و فايده هاي بسيار دربرداشت و باعث شد تا افزون بر گسترش نشيمنگاه اينان از مناطق صرفا كوهستاني به زمين هاي پست و بارور پيراموني, امكان توسعه سياسي و اقتصادي سرزمين آلانیا نيز فراهم شود. از اواخر سده 18 كه آلان ها به امپراتوري روس پيوستند تا اوايل سده 20 كه حدود 150 سال را دربرمي گيرد, صدها تن از مردان و زنان اين قوم كوچك ايراني تبار پله هاي ترقي و پيشرفت را يكايك طي كرده و با تحصيل در سنت پترزبورگ, مسكو و ديگر شهرهاي بزرگ روسيه, به روشنفكران, نويسندگان, آموزگاران و چشمگيرتر از همه, فرماندهان و آرتشتاراني شايسته و نام آور بدل گشتند.




سوگمندانه فروپاشي امپراتوري تزاري روسيه به سال 1917, براي آلان ها تباهي و ويراني در پي آورد. پس از پيروزي انقلاب فوريه كه به بركناري واپسين تزار روسيه, نيكلاي دوم, از قدرت انجاميد, آلان هاي جنوب كوههاي قفقاز دست به تشكيل "انجمن ملي اوستياي جنوبي" در شهر "جاوا" در اوستياي جنوبي زده و خواستار ايجاد نهادهاي خودگردان براي ملت خويش شدند. در درون انجمن, ميان گروه هاي موافق بلشويك ها و مخالف آن ها جدايي و شكاف بود اما سرانجام و از آنجا كه رهبران و نخبگان آلان به درستي مي دانستند كه هنوز امكان استقلال كامل وجود ندارد و ميان روس ها و گرجي ها نيز طبيعتا روس ها با خواسته هاي آلان ها بيشتر همراه خواهند بود, بيشينه آلان ها به هواداري روس هاي بلشويك برخاسته, خواهان پيوستن اوستياي جنوبي به روسيه شدند. در پي اين تحولات, كشاورزان و دهگانان آلاني از پرداخت باژ و ماليات به دولت مستقر در تفليس, وابسته به اتحاديه دول فراقفقاز, سرباز زده و سر به شورش برداشتند. اين شورشيان با سرسختي در برابر لشكركشي گرجيان و متحدينشان ايستادگي كرده و در 19 مارس 1918 شهر تسخوينوالي, مركز اوستياي جنوبي را مورد هجوم قرار داده و گرجيان اشغالگر باشنده آن را كشتار كردند. اما گرجي هاي منشويك 3 روز بعد شهر را دوباره به اشغال خود درآورده و دست به اعمال فشارهاي سخت بر ضد آلان ها يازيدند. اين اقدامات ستمگرانه گرجيان منشويك اشغالگر, منجر به تشديد همبستگي با بلشويك ها در ميان آلان ها به عنوان نيرويي آزاديبخش گشت. جنبش استقلال طلبي و آزاديخواهي آلان ها همچنان ادامه يافت و به تاريخ 23 اكتبر 1919, رزمندگان آلان در منطقه "روكي" اعلام حكومت شورايي كرده و به سمت تسخينوالي به حركت درآمدند, اما در نزديكي شهر از گرجيان شكست يافته و به منطقه "ترك" كه تحت سلطه بلشويك ها بود, عقب نشستند. در پي اين تحولات, گفتگوها و رايزني هاي فراواني ميان نمايندگان آلان و گرجي درباره وضعيت اوستياي جنوبي صورت پذيرفت اما گرجيان زورگو و زياده خواه به درخواست هاي برحق آلان ها مبني بر اعطاي امتياز خودگرداني – همآنند امتيازاتي كه به آبخازها و مسلمانان در "آجاريا" داده شده بود – پاسخ منفي داده و همچنين تشكيلات ملي آلان ها يعني "انجمن ملي اوستياي جنوبي" را غيرقانوني اعلام داشتند. در سال 1920, رزمندگان آلان در شهر ولاديقفقاز, پايتخت كنوني اوستياي شمالي, تجمع كرده و همراه بلشويك ها به منظور آزادسازي اوستياي جنوبي از چنگال گرجيان از مرز گذشتند و ظرف مدت كوتاهي چندين منطقه و ناحيه اين سرزمين را رهايي بخشيدند, اما سوگمندانه تصميم يكباره "لنين" براي آشتي جويي با گرجيان باعث شد تا بلشويك ها عليرغم همه وعده هاي داده شده آلان ها را تنها بگذارند و در پي اين رويداد, رزمندگان آلان در برابر نيروهاي انبوه گرجي, و عليرغم دلآوري و سرسختي فراوان, شكست يافتند و گرجيان وحشيانه دست به انتقام زدند : چندين روستاي آلان نشين به آتش كشيده شده و با خاك يكسان شد, 3000 تا 7000 آلاني به كشتن رفتند و بيش از 20000 تن از اينان نيز بي خانمان شده و به اوستياي شمالي گريختند.

آلان ها كه بلشويك ها را تنها اميد خويش براي رهايي از يوغ سلطه ستمگرانه گرجيان مي دانستند, در فوريه سال 1921 به نيروهاي تك ور بلشويك پيوسته و با جانفشاني و رزم آوري هميشگي خويش , پيشآپيش بلشويك هاي روسي گرجستان را به تصرف خويش درآورده و حكومت منشويكي را سرنگون ساختند. در پي اين ياري رساني, حكومت بلشويكي تازه تاسيس گرجستان, پاداش آلان ها را با اعطاي خودمختاري به سرزمين هاي آلان نشين اوستياي جنوبي به اين قوم ايراني اعطا كرد. روابط ميان گرجيان و آلان ها – بر خلاف روابط تنش آلود آبخازها با گرجيان - از اين پس تا پايان دوران كمونيسم در اواخر دهه 1980 به صورت مسالمت آميز ادامه يافت و آلان هاي اين سوي رشته كوه هاي سربه فلك كشيده قفقاز يك چندي از آرامش و آسايش نسبي برخوردار شدند. با به قدرت رسیدن "استالین" گرجی تبار، فصلی خونین دوباره در تاریخ آلان ها گشوده شد و در خلال سالهاي سياه دهه 1930, هزاران تن از آلان ها كه گرايش هاي ملي گرايانه و مخالف ماركسيسم داشتند, يا به اعدام محكوم شده و به خون خود درغلتيدند و يا به اردوگاه هاي مخوف كار اجباري در سرزمين هاي يخ زده سيبري تبعيد گشتند. با شعله ور شدن آتش مهيب جنگ جهاني دوم و رسيدن آن به مرزهاي شوروي, آلان ها كه همواره سنت ها و فرهنگ پهلواني و آريايي خويش را پاس داشته اند, فرصتي دوباره براي عرض اندام در صحنه سياسي و نظامي روسيه كمونيستي يافتند. دليرمردان آلان كه همآره مرگ در رزمگاه را بر مرگ در بستر برتري داده و فرزندان خويش را با همين باورهاي كهن آريايي تربيت كرده بودند, همچون سالهاي پرافتخار دوران تزارها, به ستارگان درخشان نبرد شوروي-آلمان تبديل گشته و دگرباره نام آلان را بر رفيع ترين قله هاي شرف و افتخار برنشاندند. براي درك ژرفاي تبلور روح و روان حماسي و پهلواني اين قوم ايراني در آوردگاه جنگ جهاني دوم, كافي است توجه داشته باشيم كه از ميان جمعيت 340 هزار نفري همه آلان ها در آغاز اين جنگ : - 89900 نفر به جبهه های جنگ شتافتند. - از این میان 46000 تن جان خویش بر سر دفاع از میهن نهادند. - 34 تن از جنگآوران آلان موفق شدند به بالاترین نشان افتخار اتحاد جماهیر شوروی دست یابند که از این حیث و با توجه به نسبت جمعیتی، آلان ها در راس ملل پرافتخار نبرد بزرگ میهنی قرار می گیرند و سرانجام: - بیش از 50 تن از آلان ها موفق به کسب مقام های عالیرتبه ی نظامی ژنرالی و آدمیرالی شدند. پس از پايان جنگ جهاني دوم كه بار ديگر نام آلان ها را در جهان با افتخار و حماسه پيوند زد, سرزمين آلان ها و به ویژه بخش شمالی آن نيز به دليل وجود كان هاي فراوان, شاهد رشد و پيشرفت پرشتاب اقتصادي, فرهنگي و هنري بود و مجتمع هاي بزرگ صنعتي و هنري در شهرهاي گوناگون آلانیا و به ويژه در شهر "ولاديقفقاز", پايتخت جمهوري اوستياي شمالي به وجود آمد و اين شهر را به كانون فرهنگي, گردشگري و هنري منطقه تبديل نمود. در پي اين پيشرفت ها, آلان ها كه تا كنون بيشتر افتخاراتشان در زمينه فرماندهي و آرتشتاري خلاصه شده بود, مايه و استعداد شگرف خويش را در ديگر رشته ها و زمينه ها, از بازيگري و خنياگري و آهنگ سازي تا صحنه ميدان هاي ورزشي به نمايش درآورده و انبوهي از هنرمندان و ورزشكاران بلندآوازه تقديم كشور و ملت خويش كردند. براي مثال كافي است توجه كنيم كه اين ملت كوچك چندصد هزار نفري به تنهايي موفق به كسب 12 مدال زرين طلا براي اتحاد جماهير شوروي در دوره هاي مختلف المپيك و بيشتر – همچون همتبارانشان در ايران زمين - در رشته هاي رزمي-پهلواني مانند كشتي فرنگي, جودو, كاراته و تكواندو شدند.

با آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروي، بار دیگر بوی خون و باروت سرزمین های آلانی نشین را فراگرفت و آزمونی دیگر پیش روی این ایرانیان برون از مرز قرار گرفت. روح ملی گرایی اقوام زیر سلطه ی امپراتوری مارکسیسم که برای دهها سال زیر فشار و سرکوب سرخ قرار گرفته بود، چونان آتشی از زیر خاکستر شعله ور گشته و همه ی سرزمین های اقوام غیر روسی را دربرگرفت. در این میان، آلان های تحت سلطه ی روس، به دلیل انبوه تر بودن و نیز پیوندهای تاریخی با روس ها از موقعیت بهتری برای پیشبرد نبرد ملی بازسازی هویت ایرانی خویش برخوردار شده و پس از گسترده تر کردن میزان خودمختاری خویش، نام جعلی "اوستیای شمالی" را نیز به "آلانیا" تغییر دادند تا سندی باشد بر هویت و ملیت دیرینه شان. تنها مشکلی که آلان های شمالی در این دوران با آن روبرو شدند، مسئله زیاده خواهی مردمان ترک زده و اسلام زده ی "اینگوش" بود که برآن بودند تا همچون هون ها و تاتارها و ترکمانان، ضربه ای دیگر بر پیکر ملت باستانی آلان وارد آورند. آنها پس از فروپاشی شوروی و تحت تاثیر جنبش های اهریمنی پان ترکیسم و پان اسلامیسم، برآن شدند تا منطقه ی "پریگورودنی" را از اوستیای شمالی جدا ساخته و به جمهوری اینگوشیا ملحق سازند و در این راه دست به اقدامات وسیع تروریستی و ددمنشانه زدند. اما آلان ها که به اندازه ی کافی از حضور و وجود این آنیرانیان ضربه خورده بودند، این بار برآن شدند تا پاسخی درخور به تحرکات و دژخویی های اینگوش ها بدهند و پس از درگیری های سختی که در اکتبر و نوامبر سال 1992 روی داد، نیروهای آلانی موفق شدند تا درس سختی به اینگوش ها داده، با به هلاکت رساندن بیش از 600 تروریست اینگوش، بیش از 65000 تن از مهاجران و مهاجمان آنیرانی را نیز از خاک خود تارانده و نیش طمع این ترک زدگان و اسلام زدگان را برای همیشه از نیاخاک خویش برکنند.


آلان های زیر سلطه ی گرجیان اما سرنوشتی دیگر یافتند. ملی گرایان گرجی که از اعطای خودمختاری به آلان ها در دوران کمونیسم آزرده خاطر بودند، برآن شدند تا با یک تجاوز برق آسا سرتاسر ایالت خودمختار آلان ها یعنی "اوستیای جنوبی" را به تصرف خویش درآورند. بدین منظور آنها در شب 5 ژانویه ی سال 1991 به شهر "تسخینوالی" مرکز اوستیای جنوبی یورش آوردند به این گمان که خواهند توانست تا صبح کار آلان ها را یکسره سازند. اما رزمندگان آلان که از هر دو پاره ی آلانیا برای دفاع از سرزمین و خون و شرف خویش گرد آمده بودند، به نبردی قهرمانانه دست یازیده و با وجود نابرابری نیروها، از تصرف کامل شهر به دست گرجیان جلو گرفتند و تنها بخش های شرقی شهر به دست دشمن افتاد و پس از چندی گرجیان از همین بخش ها نیز عقب نشسته و به تپه های مشرف بر شهر عقب نشستند. پس از چند ماه آرامش نسبی، در تابستان همان سال (1991) گرجیان دست به کوششی بزدلانه و در عین حال ناجوانمردانه زده و برق شهر تسخینوالی را قطع کرده و راه های ارتباطی منتهی به شهر را که از آنها غذا و تدارکات می رسید، مسدود ساختند. آنها همچنین روستاهای آلانی نشین پیرامون شهر را به آتش کشیده و باشندگان آنها را کشتار کردند و اما آلان ها در پاسخ تنها به بیرون راندن گرجیان باشنده ی تسخینوالی دست یازیدند. در پی این رویدادها، ده ها هزار تن از آلان های اوستیای حنوبی به آنسوی مرزها یعنی اوستیای شمالی کوچیدند و به همین سان شمار زیادی از گرجیان نیز رهسپار دیگر بخش های گرجستان شدند. در سال 1992 و در پی فشار روس ها، قرارداد آتش بسی میان دو طرف درگیر امضا شده و اوستیای جنوبی میان آلان ها و گرجی ها تقسیم شد. در سال های بعد، وضعیت اوستیای جنوبی به همین صورت و با فراز و نشیب هایی باقی ماند تا اینکه در پی انقلاب "رز" در گرجستان و به قدرت رسیدن "میخائیل ساکاشویلی" به سال 2003، سیاست گرجیان در قبال اوستیای جنوبی دوباره حالت تهاجمی به خود گرفت و کوشش های تجاوزکارانه ی اینان برای اشغال بخش های باقی مانده ی این سرزمین ها نیز از سرگرفته شد. برای رویآرویی با این اقدامات خصمانه، آلان های اوستیای جنوبی در 12 نوامبر سال 2006 دست به برپایی یک همه پرسی برای استقلال زدند که در آن 95% آلان ها شرکت جسته و 99% ایشان به استقلال کامل از گرجستان رای دادند و بدین سان عزم و اراده ی خویش برای دفاع از نیاخاک و هویت ملی خویش را به ثبوت رساندند. تنش ها و برخوردهای پراکنده ی نظامی میان نیروهای گرجی و رزمندگان آلانی تا اگوست امسال (2008) ادامه یافت تا اینکه در این سال، آرتش گرجستان با دلگرمی آمریکا و ناتو به اوستیای جنوبی یورشی وحشیانه آورده و پس از تصرف تسخینوالی دست به کشتاری ددمنشانه از مردم بی دفاع شهر زد. در این نسل کشی بی شرمانه نزدیک به 2000 تن از مردم بی گناه غیرنظامی آلانی تبار به خون خود درغلتیدند و با خون پاک خود درخت استقلال نیاخاک خویش را آبیاری کردند، چراکه چند روز بعد، آرتش روسیه به منظور جلوگیری از ادامه ی نسل کشی وارد عمل شد و در اندک زمانی نه تنها گرجیان متجاوز از مناطق تازه اشغال شده رانده و تارانده شدند بلکه سرزمین هایی را که در دوران نبرد پیشین در سال های 1991 و 1992 به تصرف درآورده بودند را نیز از دست دادند و حتی روس ها دو شهر مهم "گوری" و "پوتی" را در عمق خاک گرجستان به تصرف خویش درآوردند.
بدین سان، تقریبا همه ی سرزمین های آلانی نشین اوستیای جنوبی دوباره به مام میهن بازگشت و در 25 آگوست نیز "الکساندر مدودف" رئیس جمهوری روسیه طی فرمانی استقلال این سرزمین ایرانی نشین را به رسمیت شناخت .

اوستیای جنوبی کشوری ایرانی تبار ( قوم ایرانی آلان - بخش ۲ )

در بخش پيشين گفتيم كه پس از تازش هون ها, آلان ها دو بخش شدند و پيشينه اي مختصر از سرگذشت آلان هاي اروپايي ارائه كرديم. نيز نوشتيم كه آلان هايي كه در قفقاز و پيرامون آن ماندند, به تدريج زندگي يكجانشيني اختيار كردند. در اين بخش, به طور عمده دوره دوم تاريخ آلان را كه در واقع بيشتر شامل پادشاهي آلانيا مي شود بررسي مي كنيم.

پادشاهي آلانيا
يكجانشيني آلان هاي قفقاز به تدريج باعث ايجاد نقاط تجمع اينان به صورت فشرده و به هم پيوسته گرديد.از اين روي, كانون هاي فرهنگي و تمدني يكآيك بوجود آمده و عناصر دولت سازي در ميان اينان پيدا شده و روابط گسترده سياسي و فرهنگي با كشورهاي پيراموني, از بيزانس و روسيه گرفته تا آبخازيا و گرجستان, بسط و گسترش يافت به طوريكه از سده 8 ميلادي است كه ما مي توانيم به روشني از گام گذاشتن موجوديتي سياسي به نام پادشاهي "آلانيا" به عرصه تاريخ سخن بگوييم. اين پادشاهي به واسطه كنترل بخشي از مسيرهاي بازرگاني و كسب عوارض گمركي از ثروتي نسبي برخوردار بوده و در زمينه سياسي نيز به واسطه نقش آفرینی در برخوردهای ميان سه قدرت بزرگ امپراتوري خزرها و خلافت عباسي و امپراتوری بیزانس (روم شرقی), از اهميتي چشمگير برخوردار بود. آلان ها در پي تازش هاي جهادگرانه و غارتگرانه عرب هاي مسلمان كه از سده 8 آغاز گرديد با خزرها همپيمان شده و جلوي نفوذ و پيشروي تازيان و اسلام به آنسوي كوه هاي قفقاز را گرفتند. در قالب همين اتحاديه, آلان ها و خزرها يكبار ارتش مهاجم بيزانس را نيز شكست دادند اما در سالهاي پایانی اقتدار ترك هاي خزر سلسله جنگ‌هایی میان امپراتوری خزر و بیزانس بر سر اداره‌ی بنادر شرق دریای سیاه رخ داد که در آن قوای مسیحی آلان و روس با بیزانس در یک جبهه می‌جنگیدند. این جنگ‌ها به شکست نهایی تركان خزري و اعاده‌ی استقلال کامل آلان انجامید و سرنوشت شمال رشته كوههاي قفقاز را به دست اینان سپرد.




 در همين دوره است كه ما شاهد توصيف آلان ها و سرزمينشان هم در سالنامه ها و تاريخ هاي غربي و هم در سالنامه ها و تاريخ هاي پارسي و عربي هستيم. براي مثال, در سده 10 ميلادي "مسعودي" تاريخ نگار عرب از "پادشاهي آلان ها" نام برده كه از "داغستان" تا "آبخازيا" گسترده است. وي از كامروايي و شوكت شاه آلان ها ياد كرده و مي نويسد كه او 30 هزار سوار در آرتش خود داشته, توانمند و نيرومند است و بر شهرياري هاي پيرامون خود داراي نفوذ. مسعودي از شهري بنام "معص" به عنوان پايتخت آلان ها ياد كرده كه در واقع تازي شده و فرگشته "ماگس" است.وي همچنين مي نويسد كه روستاها و آباديهاي آلانيا چنان به هم نزديك و درهم تنيده هستند كه هرگاه خروسي در يك آبادي بانگ زند, آواي پاسخ خروس هاي آبادي هاي همسايه را مي توان شنيد. ابن رُسته آلان را مرکب از چهار قبیله می‌داند که شاه ایشان "دحساس" (= رخش آس) نام داشته است وی لقب شاه الان را «بغایر» ثبت کرده و می‌گوید که باب اللان بر کوهی پایین‌تر از کوههای پیرامون بنا شده و هزار تن از اهالی آن پیوسته به حراست مشغولند.


نویسنده گمنام كتاب "حدود البلدان" نيز آلانيا را سرزميني پهنآور با بيش از 1000 آبادي توصيف مي كند كه بخشي از مردمان آن بر كيش ترسايي و بخشي بر كيشي بت پرستانه (احتمالا کیش کهن آریایی پرستش ایزد جنگ) هستند و در ميان اينان هم كوه نشين يافت مي شود و هم دشت نشين. در واقع از سده 5 ميلادي به اين سوي, هيئت هاي تبليغاتي مسيحي, نخست از سوي بيزانسي ها و سپس از سوي گرجيان, به سوي سرزمين آلان ها روانه شده بودند و با اينكه در خلال دوران اتحاد با خزرها, كيش يهود نيز پايگاهي در ميان اينان بدست آورده بود, سرانجام در سده 10 ميلادي, بيشينه آلان ها به كيش ترسايي درآمده و كليساها در نياخاك اينان بنا گشتند و امروزه در قفقاز کلیساهایی شکوهمند از آن دوران به یادگار مانده است.






پس از نابودي امپراتوري خزرها به دست روس ها, شاهان آلانيا به منظور دفاع در برابر تازش هاي قبيله هاي وحشي ترك مانند "پچنگ ها" و "قبچاق ها" با بيزانس و گرجستان متحد شدند. به سال 1033, آلان ها و روس ها مشتركا به سرزمين اران تاخته و شهر شروان را تاراج كردند. آلان ها پس از مسيحي شدنشان همچنين با گرجيان در راستاي مسيحي سازي اقوام پيرامون در سده هاي 12 و 13 همكاري داشتند و از يكسو ميسيونرهاي گرجي در آلانيا فعال بودند و از ديگر سوي سواره نظام آلاني با نيروهاي گرجي در جنگ بر ضد مسلمانان همسايه همكاري داشت به طوريكه در سال 1062 آلان ها دگربار به اران تاخته و پس از كشتار فراوان بيش از 20 هزار تن از مردم اين سامان را به اسارت بردند. دو سال بعد, آلان ها هجوم خود را تكرار كرده و اين بار آبادي هاي اران و شروان تا مرز ارس را غارت كرده و شهرهاي شكي و شمكور و گنجه و بردعه را نيز يكچندي به محاصره خود درآوردند. اين اتحاد آلاني-گرجي در سال 1189 به اوج خود رسيد كه در اين سال يك شاهزاده آلاني بنام "ديويد سوسلان" با ملكه گرجستان "تامار" , كه خود نيز از طرف مادر به خاندان پادشاهي آلان نسب مي رساند, ازدواج كرد و با بهره گيري از توان فرماندهي و شجاعت و هوش و نبوغ نظامي او گرجيان به پيروزي هاي فراوان نظامي, به ويژه در جنگ با اميران و حكام مسلمان اران و آذربايجان, به دست آوردند و همه منابع تاريخي گرجي زيبايي, دلآوري, مهارت هاي نظامي و وفاداري صميمانه اين سردار آلاني به همسرش را ستوده اند. افزون بر اين بايستي يادآور شد كه فرزندان و نوادگان اين زوج آلاني-گرجي تا سده 19 ميلادي بر گرجستان فرمان راندند. در همين دوره بسياري از شاهدخت ها و بانوان متشخص آلاني به ازدواج امپراتوران بيزانسي و روسي درآمدند. مطابق مآخذ بیزانسی، "کنستانتین نهم" امپراتور این کشور (1042 تا 1055) با شاهدختی الانی ازدواج کرد. "گئورکی" پادشاه گرجستان نیز دختری از خاندان سلطنتی الان را به عنوان همسر دوم خود پذیرفته بود. پسر وی "بگرات چهارم" (1027 تا 1072) "بورنا" را به نکاح خود درآورد. بورنا خواهر "دورغُلِل" پادشاه الان بود که از طرف بیزانس به عنوان کبیر ملقب گشته بود. دختر بورنا که "ماریا" نام داشت به عقد "میخائیل هفتم" امپراتور بیزانس (1071 تا 1078) درآمد. همین امپراتور ایرینا نام دخترم دورغلل را به همسري یکی از نجیب‌زادگان یونانی به نام "ایزاک" درآورد. بیزانسی‌ها از "ایرینای الانی" با لقب Vassilissa"" به معنی "ملکه" یاد می‌کنند که از رفعت مقام پدر وی حکایت دارد. 








توجه پادشاهان آلان از سده‌ی دوازدهم میلادی به جانب شمال نیز معطوف می‌شد. خویشاوندی با امیرنشینان اسلاو به منزله‌ی عقد اتحاد با طوایفی بود که دامنه‌ی نفوذشان رو به گسترش داشت. در اسناد اسلاوی از چند عروس با لقب "یاسی" (آسی) یاد شده است. از جمله "اِلنای یاسی" دختر" سوارن یاسی" که دختری بسيار زيبا بود در سال 1116 ميلادي در کی‌یف به همسری امیرزاده‌ای به نام "یاروپولک"‌ پسر "ولادیمیر" درآمد. امیرزاده‌ی دیگر همسري به نام "ماریانا" ملقب به "یاسی" داشت و خواهر ماریا به ازدواج شاهزاده‌ی کی‌یف "مستی‌سلاو" درآمد.

شکوه و نیکبختی آلان ها و پادشاهی شان ادامه داشت تا آنکه بار دیگر وحشیان زردپوست - این بار تاتارها و سپس تیمور - از شرق تاخت آوردند. سرگذشت این قوم ایرانی از حمله مغول تا دوران حاضر موضوع بخش سوم این سلسله نوشتارها را تشکیل می دهد.
ادامه دارد...

اوستیای جنوبی کشوری ایرانی تبار ( قوم ايراني آلان - بخش ۱ )

پيش گفتار

بي گمان در هفته هاي اخير بارها و بارها نام "اوستياي جنوبي" را شنيده ايد و مي دانيد كه در پي تك گرجيان به اين سرزمين و پاتك روس ها, چه تحولي در زمينه صف آرايي هاي ميان روسيه و غرب پديد آمده و برسميت شناختن استقلال اين سرزمين از سوي روس ها و يكچندي دولت ديگر چه بحراني در زمينه روابط بين المللي ايجاد كرده است. اما نكته اي كه شايد بيشينه ايرانيان از آن ناآگاه باشند اين است كه اوستيا نامي است كه توسط بيگانگان به اين سرزمين داده شده و نام اصلي و تاريخي اين جمهوري كوچك و نیز همزاد شمالی اش در خاک فدراسیون روسیه "آلانيا" ست كه نياخاك يكي از اقوام و تيره هاي كهن و نژاده ايراني بوده و هست. با توجه به اين رويدادها – كه شايد دوران ساز هم باشد – برآن شدم تا طي سلسله نوشتارهايي به معرفي تاريخ و تبار و سرگذشت اين قوم ايراني براي خوانندگان "خاك و خون" دست يازم. باشد كه در آگاه سازي ايرانيان از هم تباران برون از مرز خودشان سودمند افتد.
 نام و زبان آلان ها شاخه اي از درخت تنآور تيره هاي ايراني اند كه امروزه در سرزمين قفقاز مي زيند. در دوران باستان, بخش عمده آلان ها در مناطق شمال درياهاي كاسپين و سياه مي زيسته اند, اما بعدها بر شبه جزيره كريمه و مناطق پهنآوري در قفقاز نيز چيره گشته اند. نام "آلان" (Alan) از واژه كهن ايراني "آريا" (Arya) مشتق شده و از اين روي با نام نامي ايران همريشه است. زبان آلاني نيز يكي از زبان هاي گروه زبان هاي ايراني است كه به شاخه شمالي اين گروه تعلق دارد (همچون سكايي و ماساگتي و ...). آلان ها به لحاظ قومي با "سرمت ها" (Sarmatians) خويشآوند بوده و محتملا گروهي از اينان بوده اند كه به تدريج برجسته ترين نقش در ميان اين اتحاديه ايراني را بدست آوردند. اين قوم كه شاخه اي از ايرانيان كوچگر شمالي (Scythians) بوده اند, بنا بر طبيعت زندگي شان سامانه نوشتاري پيشرفته اي نداشته و از اين روي ما آگاهي چنداني درباره ريختار نخستين زبان ايشان نمي دانيم, اما بر اساس واژگان و دستور زبان كنوني شان و پس از زدايش و پالايش اثرهاي زبان هاي تركي و قفقازي, زبانشناسان به بازسازي بخشي از زبان كهن آلاني توانا گشته اند. نام اين تيره ايراني به شكل هاي گونه گوني در نوشته ها و سندهاي تاريخي آمده است. يونانيان از واژه هاي Alanoi, Asaioi, Rhoxolonaoi, Aorsoi, Sirakoi و Lazyges , روميان از واژه هاي Alani و Halani , روس ها و مجارها از واژه هاي "Yas" و "Yasi" و گرجيان نيز از واژه "Osi" براي ناميدن اينان بهره مي برده اند و گونه اي از همين نام اخير است كه امروزه به طور رسمي براي ناميدن اين قوم ايراني و سرزمینشان به كار مي رود (Ossetia - Ossetians) . با این حال خود آلان های امروزین یعنی باشندگان جمهوری های اوستیای شمالی و جنوبی، کشور خود را بیشتر به نام "ایرون" (Iron) و زبان خویش را نیز "ایرونیگ" (Ironig) می خوانند که با نام های ایران و اران و سرانجام با آریان در پیوند است. زبان کنونی آلان ها شباهت بسیاری به زبان گات های اوستا دارد و به زبان ایرانی "پشتو" نیز بی شباهت نیست.

تاريخ تاريخ آلان را مي توان به 3 دوره بخش كرد: 1- از ابتداي مسيحيت تا دوره كوچهاي بزرگ 2- از دوره كوچهاي بزرگ تا تازش تاتارها و تيمور 3- از دوره تازش تاتارها و تيمور تا اكنون

دوره نخست : در اين دوره, آلان ها به عنوان قومي جنگآور و كوچگر پاي به عرصه تاريخ مي گذارند. شهرت و آوازه اي كه آلان ها در اين دوره بدست مي آورند, بيشتر به خاطر خدمات حرفه اي نظامي است كه آنها با ايجاد پيمان ها و ائتلافهاي مقطعي دراختيار امپراتوري هاي همسايه, از اشكاني و ساساني گرفته تا رومي و بيزانسي و خزري, مي گذارند و در اين ميان "اسواران تيرانداز" آنها جايگاهي ويژه دارد.

جغرافي دان شهير يوناني, "استرابو", كه خود زاده ناحيه "پنتوس" در كناره جنوبي درياي سياه بوده , در كتاب "جغرافيا" خود از قدرت و توان نظامي اينان ياد كرده و مي نويسد كه شاه آلان ها مي تواند تا 200 هزار سوار تيرانداز در آرتش خود گرد آورد. وي همچنين مي نويسد كه آلان ها كنترل بخشي از مسيرهاي بازرگاني را به دست داشته و از اين راه ثروتي هنگفت اندوخته اند, به طوريكه داراي زيور و زينت هاي زرين بوده اند. تقريبا به طور همزمان, نام آلان ها و قبايل وابسته آنها در سالنامه ها و تاريخ هاي چيني نيز آمده كه نشان مي دهد بخشي از اينان نيز به سوي شرق رفته بودند. آنچه از اين گزارش ها مي توان دريافت اين است كه در فاصله زماني ميانه سده يكم تا سده چهارم ميلادي, آلان ها به راس هرم قدرت در كنفدراسيون قبايلي سرمتي دست يافته و بر ديگر تيره ها كنترل و فرمانروايي مي داشته اند.

آلان ها در اين دوره در بيشينه جنگ ها و نبردهاي روم در منطقه آسياي غربي و به ويژه در آناتولي و ارمنستان و ماد حضور دارند و به دليل توان بالاي رزمي, نقشي بسيار مهم در تعيين سرنوشت اين برخوردهاي نظامي ايفا مي كنند. در كتيبه "بلاش" , شاهنشآه اشكاني , آمده است كه وي در سال يازدهم شهرياري خويش به نبرد با "كولوك", شاه آلان ها برخاسته است. "يوسف بن ماتيتياهو" ( به لاتين : تيتوس فلاويوس جوزفوس) تاريخ نگار بنام يهودي در كتاب پرآوازه اش "جنگ هاي يهود" گزارش مي دهد كه چگونه آلان ها – كه وي آنها را قبيله اي سكايي مي شمارد – با گذر از دروازه هاي آهنين قفقاز و شكست دادن شاهان ماد و ارمنستان, اين سرزمين ها را به باد غارت و تاراج مي دهند.

با تازش هون ها در سده ي 4 ميلادي, آلان ها به دو بخش "اروپايي" و "قفقازي" بخش مي شوند. پاره اي از آلان هاي اروپايي به همراه برخي تيره هاي ژرمني مانند "ويزيگوت ها" و "وندال ها" در خلال مهاجرت هاي عظيمي كه در اين دوران از شرق به غرب اروپا در جريان بود, شركت جسته و پس از دو بار تازش به ایتالیا سرانجام به سرزمين هاي دوردوست باختر اروپا يعني "گل" (فرانسه كنوني) و شبه جزيره "ايبريا" (اسپانيا و پرتغال كنوني) مي روند. در خلال اين مهاجرت ها, جنگ هايي نيز ميان اين كوچگران با باشندگان قديمي تر روي مي داده كه باز جنگآوري آلان ها براي خودشان و همپيمانان وندالي شان راهگشا بوده است, براي مثال "گريگوري اهل تور", نويسنده كتاب " تاريخ فرانك ها" گزارش مي دهد كه چگونه به هنگام عبور از رود "راین" و در خلال نبرد "ماينز" به سال 407 ميلادي, آلان ها به فرماندهي شاه خود "رسپنديال" (Respendial) و در حالي كه وندال ها در پي كمين فرانك ها غافلگير شده و پس از كشته شدن فرمانده شان در حال شكست بودند به ياري متحدين خود شتافته و دلآورانه فرانك ها را پس مي زنند.برخي از آلان ها نيز باز به همراه همين وندال ها به شمال آفريقا كوچ كرده در آنجا جاگير مي شوند . همچنين ريشه هاي حماسه سلتي "شاه آرتور" و شهسوارانش و نيز نام هاي خاص فرانسوي "Alain" و انگليسي "Alan" و نام شماری از شهرها و ناحیه ها در فرانسه و اسپانیای امروزی نيز يادگاري است از همين كوچ هاي بزرگ آلان ها به سرزمين هاي دوردست اروپاي باختري. در خلال جنگهاي روم با هون ها , آلان ها – محتملا بر اساس خودآگاهي نژاديشان – با روميان بر ضد هون هاي زردپوست متحد شدند و تحت فرماندهي "سنگيبان" (Sangiban)در شكست دادن تازش هون ها به گل در نبرد تاريخي و بسيار مهم "شالونز" (Chalons) به سال 451 ميلادي – كه يكي از 15 جنگ مهم تاريخ جهان شمرده مي شود – نقشي بسيار كليدي ايفا كردند. پس از مرگ آتيلا و باز بر اساس همين خودآگاهي, آلان ها با ژرمن ها همراه شده و براي برانداختن يوغ سلطه هون ها به ستيز برخاستند. در دوره همین مهاجرت ها و کوچ های بزرگ است که می بینیم برخی از سرداران و جنگآوران آلان به مراتب بلند نظامی و رزمی دست می یابند. برای مثال، یک سردار آلانی به نام "ارداپور" (Ardaburious) به عنوان فرمانده لشکری بیزانسی در زمان "تئودوسیوس"، سپاه ساسانیان به رهبری "بهرام پنجم" را شکست داده و "نصیبین" را فتح می کند. وی در سال 427 و پس از کسب چندین پیروزی نظامی دیگر در ایتالیا به عنوان "کنسول" روم معرفی می شود. پسر وی نیز پس از کسب افتخارات چشمگیر نظامی در سال 434 به همین عنوان می رسد و نوه وی در سال 447. پس از مرگ امپراتور "تئودوسیوس دوم" در سال 450 , سنای کنستانتینوپل به همین مرد آلانی (نوه ارداپور که خود نیز نام پدربزرگش می داشته) پیشنهاد تاج و تخت سلطنتی می دهد اما وی از پذیرش این مقام خودداری نموده و قدرت را به زیردست خویش وامی گذارد.

بخشي ديگر از آلان هايي كه از شمال درياي سياه به اروپا كوچيدند نيز به سرزميني وارد شدند كه امروزه نام "لهستان" بر خود دارد و از همينجا است كه "صرب ها" و "كروات ها" به عنوان دو قبيله آلاني نامشان وارد عرصه تاريخ مي شود. دركتيبه هايي مربوط به سده سوم ميلادي كه از شهر "تاناييس" بر رود "دن" در روسيه كنوني بدست آمده از كروات ها (Choroatos) به عنوان قبيله اي آلاني ياد شده است. همچنين پتولمي از قبيله صرب (Serboi) به عنوان قبيله اي سرمتي باشنده شمال قفقاز ياد مي كند و ديگر اسناد مكتوب در سده سوم ميلادي از صرب ها به عنوان قبيله اي آلاني در استپ هاي منطقه ولگا-دن ياد مي كنند. سرانجام اين دو قبيله آلاني در سده هفتم ميلادي به دعوت "هراكليوس" (هرقل) امپراتور بيزانس به مناطق باختري بالكان كوچيده و در سرزمين هاي كنوني شان جاگير مي شوند.






اما آن بخش از آلان ها كه در قفقاز مانده بودند, تحت تاثير عوامل گوناگون زندگي كوچ نشيني را رها كرده و يكجانشين شدند. اين تحول, سرآغاز پيدايش پادشاهي "آلانيا" در قفقاز شد كه مربوط به دوره دوم تاريخ آلان ها مي شود و ما در بخش دوم اين سلسله نوشتار به آن خواهيم پرداخت.

ادامه دارد ...